طلبه‌ی اُ منفی



بی‌سرپناهی، سرپناه این روزهاست. اما غریب این‌که آن‌قدرها هم سخت نیست! خستگی‌هایمان را جمع می‌کنم و می‌گذارم روی دوشم و می‌زنیم به جاده. راستی، جاده کجا می‌رود؟ ما کجا می‌رویم؟ کسی چه می‌داند!

این بارِ بر دوش، خانه‌ی من است. خانه‌ی تو اما.


پ.ن: عنوان، مصرعی از مهدی فرجی است.


بدون ترس به قلب منِ شکار بزن

گلایه نیست، ولی تیغِ آشکار بزن


اگر چه قلب من است این، هنوز خانه‌ی توست

برای خانه‌ی ویران خویش زار بزن


سر مزار نشستی مگر که گریه کنی؟!

بایست بر سر آوار من هوار بزن


غباری از من خاکستری به جا مانده

مرا از آینه‌ی روشنت کنار بزن


چهار فصل درختی که سوخت پاییز است

برای هیزمی‌ام کم دم از بهار بزن


درخت نیستم اینک عمود اعدامم

طناب را به گلویم ببند و دار بزن


برای مرهم این زخم، زخمه را بردار

و پا به پای من و گریه‌ام سه تار بزن



۱۶ فروردین ۱۳۹۸


می‌توانی روی خاطره‌ها سرپوش بگذاری، یا چه می‌دانم، سرکوب‌شان کنی، ولی نمی‌توانی تاریخی را که این خاطرات را شکل داده پاک کنی.» سارا مستقیم به چشم‌های او نگاه می‌کرد. هر چی باشد، این یادت بماند. تاریخ را نه می‌شود پاک کرد نه عوض. مثل این است که بخواهی خودت را نابود کنی.»



پ.ن: عنوان و متن از کتاب سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش» نوشته‌ی هاروکی موراکامی با ترجمه‌ی امیرمهدی حقیقت است.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شهید کمال الدین جان نثار املاک جزیره قشم بهبود جامع - CQI360 تولیدی کفش ، آقای کفش طراح مهربان دانلود درس های دانشجویی سنگر مجازی جنگ نرم و دفاع از اعتقادات شهید عبدالله خسروی لرستان معرفی مناطق گردشگری ایران دروغ ها و خرافات ملحدین کلمه به کلمه